مهديارمهديار، تا این لحظه: 12 سال و 9 ماه و 27 روز سن داره

مهدیار نفس

مهدیار شیطون بلا

سلام عمه جون ، پریروز منو مادرجونت و عمه نجمه اومدیم پیش شما چون مامان جونیت مراسم ختم قرآن و افطاری داشتن . عزیزم هر دفعه که میبینمت خیلی خیلی با دفعه قبل فرق میکنی ، هر دفعه ناز تر میشی قربونت برم . تازگی یاد گرفتی که بخندی نمیدونی ما چقدر ذوق میکنیم وقتی برامون میخندی ، قربون اون لثه های بی دندونت بره عمه. تازه از اینکه کسی نوک دماغشو به نوک دماغت بزنه خیلی خوشت میاد و میخندی جیگرم . یه چیز دیگه ، وقتی بابات باهات حرف بزنه خیلی آروم و با دقت به حرفاش گوش میدی ولی برای بقیه اینطوری نیستی ، انگار صدای باباییتو خیلی دوست داری شیطون بلای من . جالبه اینکه هر وقت بقیه میخوان غذا بخورن انگار تو هم حس میکنی و...
22 مرداد 1390

تولد یک ماهگیت مبارک

تولد یک ماهگیت مبارک مهدیار عزیزم سلام عزیزم ، تولدت مبارک گل پسر . ایشالا 120 ساله بشی عزیزم . دیشب تو و مامان و بابات واسه افطار اومدین خونه ما . البته مثل همیشه خواب بودی   عمه نجمه واست کیک تولد گرفته بود    همه دور هم جمع شده بودیم  خیلی خوش گذشت  . شما هم بغل مامان کنار کیک نشسته بودی و با تعجب دور و برتو نگاه میکردی . نمیدونستی چرا انقدر شلوغه  مامان و بابا جای تو شمع و فوت کردن و کیک و بریدن کیک تولد یک ماهگی : مهدیار کنار کیک تولدش :   من باورم نمیشه ، چقدر این یک ماه زود گذشت مثه یه چشم بهم زدن . انگار همین ...
15 مرداد 1390

مهمونی واسه آقا مهدیار

سلام نفس من دو روزه که ندیدمت عمه جون دلم واست یه ذره شده  خب چیکار کنم زود به زود دلم واست تنگ میشه . هر دفعه هم که میبینمت تغییر کردی . ماشالا داری واسه خودت مردی میشیا گلم وقتی بغلت میکنن سعی میکنی خودتو محکم نگه داری  فقط گلم قول بده به عمه دیگه صورتتو نا ناخنات زخمی نکنی آخه وقتی میبینم خیلی غصه میخورم صورت خوشگلت زخمی شده  رشد ناخونات خیلی زیاده  باباییت واست کوتاه میکنه ولی خیلی زود بلند میشه   جمعه مادرجون واست مهمونی گرفته بود و شما گل پسر با مامانو بابا ، مامان جون و دایی و زن دایی اومدین خونه ما راستی جای خاله ت و طاها جون خیلی خالی بود آخه الان مشهد هستن طاها خیلی دلش واسه ...
5 مرداد 1390
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به مهدیار نفس می باشد